۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

اعدام لباس شخصی ها (بسیجیان) در مشهد

پایان مرگبار یک ماموریت
عاملین ترورها و جنایات کودتای 22 خرداد یا همان بسیجیان، در زندان وکیل آباد مشهد سر به نیست می کنند، تا نگویند آمرین آنها کدامیک از فرماندهان نیروی انتظامی بودند!

یک سال قبل از انتخابات ریاست جمهوری88 در تهران و برخی مراکز استان ها، نیروی انتظامی اقدام به جمع آوری تعدادی از افراد مسئله دار که بیشتر آنها در ارتباط با مواد مخدر و باج گیری در محلات جنوب شهر پرونده داشتند کرد.
جمع آوری این افراد با تبلیغات گسترده توام با ارعاب و خشونت همراه بود که به طور وسیع از طرف سیمای جمهوری اسلامی پوشش داده شد. مدیریت پروژه را فرماندهان نیروی انتظامی سردار رادان وسردار زارعی که هر دو از فاسد ترین افراد این نیرو هستند و تحت نظارت فرمانده سپاه عزیزجعفری صورت گرفت. البته در این زمینه، سردار زارعی فرمانده سابق نیروی انتظامی تهران بزرگ مهارت و تجربه ای بیشتر داشت. اگر بخاطر داشته باشید از او در جریان یک تسویه حساب داخلی در نیروی انتظامی، در یک خانه تیمی با 6 یا 7 زن و دختر برهنه فیلم گرفته بودند. فیلمی که از او تهیه شده بود نشان میداد که او این دختران و زنان را برهنه کرده و وادار به نماز جمعی کرده و خود از پشت آنها را تماشا می کرد. بعد از این رسوائی او را از راس نیروی انتظامی تهران بزرگ برداشتند، اما به دلیل همین ارتباط ها و مناسبات با اوباش و اداره کنندگان خانه های فساد مامور سازمان دادن طرح اوباش بگیری کردند. که این اوباش بگیری نیز در واقع فراهم ساختن مقدمات کودتائی بود که در انتخابات 22 خرداد روی داد. شبکه بزرگی از اوباش را وی سازمان داد و برای انواع جنایات به خیابان ها فرستاد و در بازداشتگاه ها نیز همین اوباش را به جان بازداشت شدگان جوان انداخت.
باز گردیم به عقب. یعنی به زمان اجرای طرح مقابله با اوباش. در جریان آن طرح، مشتی چاقوکش حرفه ای، متجاوز به عنف، جوانان کم سن و سال که در شبکه توزیع مواد مخدر و روابط جنسی بودند و عده ای زورگیر محلی را دستگیر کردند. نحوه دستگیری بسیار خشن بود تا اوباش روحیه خودشان را از دست داده و تسلیم هر خواستی شوند که بازداشت کنندگان از آنها دارند. برای محکم کاری، چند نفری از آنها را نیز اعدام کردند تا بقیه حساب کار دستشان آمده و آماده اجرای هر دستوری شوند که به آنها ابلاغ می شود. برای آنها که اعدام نشدند پرونده های قطوری درست کردند و آن را مانند شمشیر داموگلس بالای سرشان قرار دادند. بعضی از اوباش سابقه دار را هم برای سازمان دادن طرحی که برای کودتا در دست داشتند از زندان بیرون آوردند و رئیس این اوباش کردند. از جمله "اسماعیل تیغ کش" معروف که از زندان رجائی شهر یکسال و نیم پیش از انتخابات 22 خرداد آزاد شد.
برای آنها کلاس ها مخصوص آموزشی ترتیب دادند. هفته دوم انتخابات 22 خرداد، و پس از سخنرانی رهبر در نماز جمعه تهران که فرمان سرکوب معترضان را داد، این شبکه وارد عمل شد. آنها را در اکیپ های چند نفره تحت سرپرستی و نظارت واحد بسیج و لباس شخصی ها به خیابان ها فرستادند و گروهی دیگر را مامور فاجعه آفرینی در کهریزک وزیرزمین وزارت کشور کردند. البته با این وعده که پس از اتمام ماموریت می توانند حکم آزادی خود را دریافت کرده و با گرفتن مبالغی کمک مالی، یک سفر زیارتی به مشهد، حتی برای زیارت به کربلا، زندگی جدیدی را برای خود سامان بدهند.
اما مسئله به همین جا خاتمه نیافت و طرح دوم از دل طرح اول و پیش از سفر زیارتی مشهد بیرون آمد. یعنی پس از نقش آفرینی در سرکوب، ماموریت های جدیدی نیز به برخی از آنها داده شد. از جمله ترور افرادی که برای ترساندن رهبران جنبش سبز و همچنین ایجاد وحشت در میان روشنفکران و  دانشگاهیان معترض باید کشته می شدند. بعضی از آنها باید سر سپردگی کامل خود را با این ترورها ثابت می کردند. استاد مسعود علی‌محمدی از اساتيد دانشگاه تهران و استاد غلامرضا سرابی از جمله این قربانیان بودند. غلامرضا سرابی در پرونده کهریزک چند گزارش تائیدی در باره قتل های انجام شده صادر کرده بود. عامل ترور دکتر سرابی هم به همین ترتیب از میان برداشته شد. همچنان که خیلی از عاملین فجایع زیر زمین وزارت کشور و بازداشتگاه کهریزک از میان برداشته شدند و نامشان در هیچ پرونده ای نیست. البته در لیست اعدامی های زندان وکیل آباد مشهد هست.
سرانجام، بسیاری از آنها به بهانه زیارت به مشهد اعزام شدند، اما دستور دستگیری آنها در مشهد صادر شده بود و آنها را به جای زیارت مستقیم به زندان وکیل آباد مشهد بردند. در هفته های اخیر، جمع زیادی از آنها در همین زندان اعدام شده اند. آنها را در مشهد اعدام کردند تا انعکاسی در تهران نداشته باشد. آنها به خانواده های خود گفته بودند که بخشیده شده اند و اجازه گرفته اند که زندگی جدیدی را بی سر و صدا در یک گوشه دیگر ایران شروع کنند. اما همه اینها یک فریب و توطئه بود و آنها را به مشهد برده و کشتند.

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

دانشجویان حکومتی

گزارش تصویری از اعتراض "دانشجویان" در راستای کمپین جهانی آتش زدن قرآن
به همراه تصاویری از بهترین های تجمعات دانشجویی حکومت


دانشجویان رشته پرورش ترشی و سرکه جات قلیانی


پریسا، دانشجوی رشته گرافیک دیزاین و هنر های تخیلی


ساسان و مازیار، دانشجویان رشته معماری داخلی دانشگاه تهران


مازیار و پویان (در لباس سفید) دانشجوی رشته نساجی و طراحی کفن


فریبرز خان، دانشجوی رشته تاکسی رانی کلان و مهندسی شتاب دهندگی گوجه فرنگی



عکس گوساله شبیه سازی شده در دانشگاه شهید بهشتی
 

 عکس برگزیده مسابقات جهانی عکاسی با موضوع آدامس و سلمونی

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

دو راهی انتخاب. فروپاشی یا عقب نشینی - ابراهیم نبوی


1 ) می گویند سارقی شبی برای سرقت به بازار رفت. داروغه ای او را دید که قفلی را با وسیله ای باز می کند. گفت، چه می کنی؟ سارق گفت، ساز می زنم. داروغه گفت، این چه سازی است که صدا نمی دهد؟ گفت، فردا صدایش را خواهی شنید.
یک سال قبل میلیونها تن از مردم ایران با یک سال حضور خیابانی حکومت را در فشاری سنگین گذاشتند، این روزها مردم می بینند که هیچ کس به خیابان نمی رود، اما صدای شکستن ستون فقرات حکومت را می شنوند. این صدای سازی است که یک سال قبل مردم در همنوایی درخشان جنبش سبز در خیابان ها به صدا درآوردند.
2) دولت کودتا در آستانه فروپاشی کامل اقتصادی و اجتماعی است. دولت نه توانایی اجرای برنامه های اقتصادی اش را دارد، نه قدرت دارد که به وعده هایی که در این چهار سال به مردم داد عمل کند. از سوی دیگر مشکل اصلی مردم با دولت به شکل کاملا واقعی آن آشکار شده است. اگر مردم می خواستند میرحسین موسوی رئیس جمهور شود، بخاطر کینه آشتی ناپذیرشان به احمدی نژاد و حکومت نبود، چرا که از بسیاری جهات تفاوت میان احمدی نژاد و موسوی تفاوت دو دولت بود، نه دو رژیم. حتی از نظر من مردم ایران بخاطر دروغ های احمدی نژاد، بخاطر نبود حقوق بشر، بخاطر نبودن آزادی های سیاسی و فردی و اجتماعی، بخاطر نبودن احترام جهانی نبود که می خواستند موسوی رئیس جمهورشان شود. آنها موسوی را می خواستند چون دیده بودند و می دانستند که دولت احمدی نژاد دولت نالایقی است و می دانستند که موسوی و گروه حامی او توانایی بیشتری برای حل مشکلات کشور دارد. در حقیقت اختناق سیاسی بخاطر بی کفایتی دولت قدرت پیدا کرد. دولت ناتوان است، مردم از این موضوع ناراضی اند، پس مردم می خواهند دولت را عوض کنند. اما حکومت می داند که روی کار آمدن یک دولت باکفایت، به معنی سهیم کردن دیگران در قدرت است و حکومت نمی خواهد قدرت را با منتقدان خود شریک شود. اقتصاد ایران در حال ویرانی است، چرا که دولت احمدی نژاد در اندازه های اداره یک دولت بزرگ به اندازه اقتصاد و جامعه ایران نیست، از همین روست که حکومت برای حفظ دولت ناتوان به مردم فشار می آورد. هر چه زمان می گذرد، هزینه حفظ و نگهداری دولت افزایش پیدا می کند و درآمد دولت به دلیل ناتوانی اش کاهش می یابد. در نتیجه وقتی کشور به نقطه سربه سر می رسد، و هزینه حفظ حکومت از کلیه درآمدهای دولت بالاتر می رود، رشد اقتصادی متوقف می شود، دولت توانایی عملی کردن وعده هایش را ندارد و روز به روز و لحظه به لحظه بحران عمیق تر و جدی تر می شود.
3) یکی از سیاستمداران ایرانی سالها قبل گفته بود " اقتصاد سیاست نیست که بتوان با آن بازی کرد." البته این جمله یک جمله کامل نیست، چرا که بسیاری از سیاست های پولی و افزایش و کاهش سیاسی قیمت کالاها از جمله نفت و ارز و طلا و زمین، ناشی از بازی های سیاسی است. این بازی ها قیمت را بالا می برد یا پائین می آورد. با یک سخنرانی علیه اسرائیل، با یک قطعنامه سازمان ملل، با یک تهدید برای بستن تنگه هرمز، با یک آزمایش موشکی نمودارهای قیمت سر به بالا برمی دارند و یکباره درآمد دولتی مثل دولت احمدی نژاد یا پوتین یا چاوز، با دوبرابر شدن نفت دوبرابر می شود. اما همانطور که ایجاد این بحران کاری ساده است، ادامه آن کاری خطرناک و مقابله با آن کاری ممکن است. اروپا و آمریکا، علاوه بر همراهی با یکدیگر، سکوت کشورهای بیرون ائتلاف مثل چین و روسیه را نیز با برنامه ریزی های شان جلب کردند و در نتیجه حالا دیگر اگر احمدی نژاد در یک سخنرانی اعلام کند که ایران بمب اتمی هم دارد و تا ده دقیقه دیگر اسرائیل را نابود می کند، قطعا پانزده دقیقه دیگر قیمت ها تکان چندانی نخواهد خورد. ویکتور نمکوف، وزیر اقتصاد یلتسین معتقد بود که " پوپولیسم ایدئولوژی کشورهایی است که با فروش انرژی بازی می کنند." دولت احمدی نژاد، ساده لوحانه اقتصاد ایران را در اندازه صد میلیارد دلاری در سال تعریف کرد، در حالی که این اقتصاد با درآمد سی میلیارد دلاری نیز می توانست رشد خود را حفظ کند و متعادل بماند. امروز بازگرداندن این اقتصاد به وضع پیشین نه دشوار که ناممکن است. حاصل این بازی اکنون نمودار شده است. دولت نه می تواند خانواده بزرگ بوروکراسی ایران را نان بدهد، نه می تواند بخش خصوصی را سرپا نگهدارد و از سوی دیگر با بلعیدن اقتصاد ایران توسط سپاه، عملا مردم سپاه را مقصر عدم پرداخت دستمزدهای شان، عدم پرداخت یارانه ها، اخراج کارکنان و توقف فعالیت های اقتصادی می بیند. این امر تنش را به درون سپاه منتقل می کند و در نتیجه سپاه نیز دچار انشقاق می شود.
4) تحریم های اقتصادی اگرچه فشار مستقیم را روی دوش مردم می آورد، اما مردم یادشان نمی رود که دولت با هدفمند کردن یارانه ها در حقیقت مردم را از خانه خود بیرون کرده بود و می دانند اگر خانه دولت ویران می شود، آوار آن برسر آنان فرو نمی ریزد. یارانه هوشمند به معنای بخشیدن درآمد کشور به گروههای اجتماعی حامی دولت است و تحریم هوشمند به معنی فلج کردن دولتی که مردمش را از خانه بیرون کرده است. این دو بازی پاسخ به بازی دیگر است. مردم می دانند و می بینند که اگر کشور در جریان تحریم های اقتصادی دچار بحران عمیق می شود، این بخاطر وجود دولتی است که رسما از جهان خواستار جنگ شده است و بارها اعلام کرده است که تحریم هیچ ضربه ای به ما نمی زند. مردم می بینند و می دانند که اگر تحریم ها باعث بحران اقتصادی در کشور شود، علت آن حضور دولتی است که سازمان برنامه اش را نابود کرده، رشد اقتصادی مردم را برای حفظ دولتی که منتخب مردم نیست، به نقطه صفر رسانده و عملا ناامنی را به جامعه تزریق کرده است.
5) حکومت در وضعی بدون بازگشت است، اگر تا یک سال قبل می شد با تغییر دولت وضعیت را بهبود بخشید، حالا باید حکومت تغییر کند. اگر تا مدتی قبل با برکناری رئیس جمهور مشکل تمام می شد، حالا رهبری کشور عامل اصلی مشکلات شناخته می شود. این به معنای آن نیست که باید حکومت را سرنگون کرد؛ زیرا تلاش برای کشتن بیماری که پزشکان از نجات او قطع امید کرده اند کاری عاقلانه نیست.

مردم ما بخاطر عشق به ایران، بخاطر حفظ احترام این سرزمین بزرگ، بخاطر از دست ندادن دستآوردهایی که در سالهای پس از انقلاب به دست آوردند، و بخاطر اینکه می دانند فروپاشی اجتماعی و اقتصادی چه خطر وحشتناکی است، از سالها قبل تلاش کردند تا با مشارکت در انتخابات و ایجاد امید برای اصلاح جلوی فروپاشی نظام اجتماعی ایران را بگیرند.آنچه اکنون در حال اتفاق است، انتخاب تحمیل شده و زیانبار حکومت بر مردم است. حکومت اگر پنج سال قبل با تقلب و تخلف و برنامه ریزی دولت احمدی نژاد را به ملت تحمیل نمی کرد. رهبری اگر بیهوده عمر نظام را کوتاه نمی کرد تا عمر رهبری خودش طولانی شود، آیت الله خامنه ای اگر موسوی را تحمل می کرد و سهم طبقه متوسط را از قدرت به انحصار سپاه و طبقه جدید نظامی- سرمایه دار نمی داد، اگر خامنه ای برخلاف قانون به احمدی نژاد روز 23 خرداد تبریک پیروزی تقلبی را نمی گفت، اگر روز 25 خرداد حکومت صدای اعتراض مردم را می شنید، اگر حکومت به جای سرکوب میلیونها نفر، زندانی کردن صدها نفر و کشتن دهها نفر، احمدی نژاد  را به عنوان رئیس جمهور بی کفایت برکنار می کرد و حتی اگر خامنه ای به جای حمایت بی چون و چرا و دخالت در قوه مقننه برای دادن رای اعتماد به دولتی که نه مردم خودش به او اعتماد دارند، نه دولتهای جهان او را معتمد می شناسند و نه حتی اکثریت مجلس به او اعتماد دارد، می گذاشت همین مجلس ضعیف به کار دولت رسیدگی کند، ایران در سراشیبی سقوط قرار نمی گرفت. اگر این سقوط رخ بدهد و اگر جلوی چشمان ما فروپاشی اجتماعی و اقتصادی اتفاق بیافتد، البته که رنج بسیار خواهیم برد، اما این مردم نبودند که این دولت را ساقط کردند، این حکومت بود که به دلیل زیاده خواهی خود و ایران و جامعه را نابود خواهد کرد.
6) ما سالهاست در معرض فروپاشی کامل اجتماعی و اقتصادی هستیم، تنها چیزی که می توانست جلوی این حادثه ویرانگر را بگیرد، اصلاح کشور بود، کاری که خاتمی کرده بود یا از دست کسی مثل هاشمی برمی آمد، ما بیش از ده سال است که از خط قرمز خطر رد شده ایم. با روی کار آمدن احمدی نژاد ضامن نارنجک کشیده شد و حالا جلوی انفجار را نمی شود گرفت. بدن ضعیف جامعه ایران که زیر پای چکمه پوشان اقتدارگرا ضعیف شده است، با تزریق مسکن ها و خبرهای خوش درمان نمی شود. جامعه ما به دلیل گذار از دو دوره بی هنجاری( آنومی) بعد از انقلاب و بعد از احمدی نژاد، به شرایط یک جامعه ضعیف و آسیب پذیر رسیده است. رشد قارچ گونه بیماریهای اجتماعی، بی هنجاری، آنارشیزم، بی اخلاقی در همه زمینه ها، دروغ، ترجیح منافع شخصی به منافع عمومی، باعث توسعه گروههای آسیب اعم از باندهای مافیایی در اقتصاد، مواد مخدر، فحشا و جرائم اجتماعی و حتی ناامنی مسلحانه شده است. بخشی از این گروهها زیر بال و پر دولت کودتا لباس دولتی پوشیده اند و بخشی دیگر در شکاف اجتماعی وسیع دولت و ملت رشد می کنند. تعادل شکننده موجود در کشور، وقتی با نشان دادن قدرت نظامی خود را می نمایاند، به معنای آن است که دیگر هیچ راهی برای بهبود وضع نیست. راه حل نظامی و حاکم کردن سپاه بر کل امنیت کشور، نیز راه حل درستی نیست. حالا دیگر تنها طبقه متوسط و روشنفکران اصلاح طلب و جنبش سبز نیستند که تغییر وضعیت را می طلبند، بلکه دقیقا گروههایی که توهم داشتند کاپشن احمدی نژاد و شعارهای عوامفریبانه و لحن عامیانه او به معنای نجات طبقات فرودست از فقر و فلاکت و بی آیندگی باشد، دشمنان اصلی حکومت اند. زبان آنان با زبان فرهیختگان متفاوت است. آنها مشکل جدی گذران زندگی دارند، نه ثروتی دارند که از ایران بیرون بروند و نه ذخیره ای دارند تا با گذران زندگی زمان را تاب بیاورند. این جماعت با چنان شدتی رو به گستردگی است که هیچ کس نمی تواند با هیچ راهی آنها را متوقف کند.

7) حکومت راهی جز تغییر جدی و بنیادین کشور ندارد. برکناری احمدی نژاد و درخواست از منتقدان میانه رو و اصلاح طلب شاید بتواند با ایجاد امید تغییر، مردم را قانع کند که رنج های دشوار روزهای نزدیک را طاقت بیاورند. اما این نیز فقط یک احتمال خوشبینانه است. اگر ابعاد فروپاشی را در اروپای شرقی ببینیم، آنگاه درمی یابیم که اگر جامعه به سوی آن برود تا سالها هیچ راهی برای اصلاح نخواهد ماند. سوگمندانه دیکتاتوری همیشه در توهم راهی برای نجات است، در حالی که وقتی کشتی در آب فرومی رود، دیگر هیچ چیزی نمی تواند جلوی غرق شدن آن را بگیرد. 

8) به گمان من، سبزها تمام امکانات نجات را به حکومت معرفی کردند و وقتی با مسالمت آمیز ترین شکل در خیابان حاضر شدند، راه عقب نشینی را هم به حکومت نشان دادند. آنها علیرغم اینکه احتمال می دادند که انتخابات با تقلب مواجه شود، اما بخاطر خطراتی که ایران را نشانه رفته بود، در آن شرکت کردند و زیباترین شکل مشارکت اجتماعی را به جلوه آوردند. سبزها دیگر برای امروز ایران کاری ندارند. توپ توی زمین خانه رهبری است و آن خانه بشدت آشفته است. ورود مجدد سبزها به خیابان تنها می تواند انگشت اشاره حکومت را به سوی آنان نشانه رود تا باز هم مثل همیشه مشکلات و ضعف های خود را به گردن آمریکا و انگلیس و اروپا و فتنه گران و بی بصیرت ها و همه و همه بیاندازند. سبزها باید با هشیاری خبررسان اتفاقات آینده شوند و خود را برای روزهای بعد آماده کنند. آنها وظیفه دشواری بر عهده دارند. شانس بزرگ ما این است که وفاق ملی، آگاهی اجتماعی و جبهه ای از نیروهای اصلاح طلب و مدیران شایسته در این یک سال و نیم شناخته شده اند که می توانند در صورت خوش شانسی، جلوی نابودی کامل ایران را بگیرند. اگر راهی به سوی آزادی همه ایران باشد، که در آن همگان، اعم از سبز و غیر سبز ایران را بطوری شایسته مدیریت کنند، راه سبز امید است.

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

شرمت باد نیروی افتضاحی

دلقکانی  از نیروی افتضاحی را در عکس های مانور نیروی انتظامی  یا خیمه شب بازی نیروی افتضاحی در لباس زنانه می بینید. دلقکانی که  عروسکان دولتی هستند. عروسکانی که روز عاشورا از ترس قالب تهی کرده بودند و حالا خوشرقصی شان گرفته.






احمدی نژاند حب جاه و جب جاه و حب جاه - نوشته ی مهدی خزعلی

سواي از بوق­هاي تبليغاتي غرب و شرق، موافقان و مخالفان، که هر کدام به ميل خود ماجراي دانشگاه کلمبيا را تفسير و تحليل مي کنند، گروهي کلمات اهانت ­آميز بالينجر (رئيس دانشگاه) را تکرار مي­‌کنند که احمدي­نژاد را ديکتاتوري حقيرو بی‌رحم  قلمداد کرده و او را مضحک جلوه مي­دهد و تصاويری از پلاکاردهايی تظاهرکنندگان آمريکايي مبني بر مقايسه احمدی‌نژاد و بن­‌لادن، تروريست ناميدن احمدي نژاد و اينکه آنها ذيل تصوير احمدي­نژاد نوشته اند:« برو به جهنم! » چاپ مي‌کنند.  برخي سخنان رئيس­ جمهورمبنی بر انکار او بر وجود هم­جنس­گرايي در ايران را زير سؤال برده و هو مي­کنند!
  از سوي ديگر موافقان احمدي­نژاد او را پيروز مطلق دانشگاه کلمبيا مي­‌دانند و مي­‌گويند: «او از اين تريبون با نيم ميليارد مردم دنيا سخن گفت، نيم ميليارد از مردم جهان تصوير او را ديدند، حرف­هايش را شنيدند، انحصار رسانه­‌ايی غرب شکست!» و براي خود شاهد مثال از برخي روزنامه ها و مسئولين اسرائيلي مي­آوردند! ( به روباه گفتند: شاهدت کو؟ گفت دمم!"  جای بسی تاسف است که مدعیان مبارزه با اسرائیل پیروزی خود را از زبان صهیونیست ها بیان می کنند و این دم خروس آشکار را حداقل پنهان نمی‌کنند!
کمي صبر کنيد، چند روزی بگذرد، تمامي سخنان تکراری لي بالينجر و احمدي­ی‌نژاد فراموش مي­شود و تنها تصويري که از دانشگاه کلمبيا در اذهان نيم ميليارد از مردم جهان مي­ماند، رئيس جمهوری است کوتاه قد، سياه چرده با چهره اي نه چندان جذاب با چشماني تنگ که به زحمت ديده مي شود، با کت و شلواری که به قامت او زار مي زند، در مقابل جمعيت اساتيد و دانشجويان کلمبيا بر روی سن نشسته است و رياست دانشگاه کلمبيا در پشت تريبون او را ديکتاتوری حقير و بي­رحم مي­نامد و بيان مي کند که اظهارات آقای رئيس جمهور او را مضحک مي­‌نمايد.
  آقای احمديی‌­نژاد، آيا همين کافي نيست؟  آيا شما پيروز مطلق اين گفتمان نیستيد؟ من مي گويم با توجه به هدف احمدي­ی‌نژاد، او پيروز بي چون و چراست، او طالب شهرت و نام است که حاصل شده است. او مي­‌خواست جمع بيشتری از مردم جهان چهره او را ببينند که ديدند! به خاطر دارم يکي از همکاران نزديک احمدی‌نژاد در استانداری اردبيل، در تحليلي از او مي­گفت:
« احمدی نژاد اهل پول و ثروت، خانه و ماشين، زن و شهوت نيست، او فقط و فقط طالب نام و جاه است. او همه چيز خود را حتي جان خود را فدای نام می‌کند! »
  به خاطردارم هواداران او چندی پيش افتخارمي‌کردند که احمدی‌نژاد در صدرمردان خبرسازجهان قرارگرفته ورتبه نخست را در نظرسنجي آن نشريه آمريکای کسب کرده است. اما پس از چند روزی مطلع شدند که صدام و جرج بوش در دوران جنگ نفت، کلينتون و قاضي پرونده او در رسوايي اخلاقي و هيتلر و بسياری ديگر از رجال سياسي جهان نيز صاحب اين مرتبت شده ­اند. اين افتخار نيست که خبرساز شويم، چگونه خبرساز شدن است که مي­تواند افتخار آفرين باشد و مهم­تر از آن عمل به وظيفه است نه خبرساز شدن !
  آقای رئيس جمهور؛ عصر اطلاعات و تکنولوژی شما را مي­‌خواند، ترجمه مي­‌کند و تحليل آماري‌ازگفتار، رفتار و اطوار شما ارائه مي­نمايد. مي­گويند براي خواندن شکسپير20000 لغت ضروري است و در يک تحليل آماري گنجينه لغت چرچيل معادل 40000 و گنجينه لغت تاچر را15000 برآورد کرده اند، گنجينه لغات يک آهنگر 2000 مي باشد، اين به آن معني است که تاچر از درک تمامي معاني شکسپير محروم بوده است و آهنگر نيز قادر به درک بسيار ناچيزی از شاهکارهای شکسپير است.   نمي­‌دانم احمدي نژاد چه گنجينه لغاتي همراه دارد، اما ديالوگ او در برابر خبرنگار آمريکايي استفاده تکراري از کلمات دوست داشتن و خوب و بد و تعبير کودکانه اين بد است و خوب نيست، زشت است و زيبا نيست در بسياري از جملات و عدم تفريق بين استن و هستن نمادي از فقر واژگاني است و پس از حضور وی در دانشگاه کلمبيا، مراکز دانشگاهي و سايت‌های جهان او را متهم به بي­‌سوادی مي­‌کنند؛ البته اين سوای متن از پيش تهيه شده است ، نطق مدون سازمان ملل با دقت تهيه شده بود. او عاميانه و در سطح فهم مردم کم­ سواد سخن مي­گويد، به اندازه گنجینه لغات همان آهنگر در چنته دارد و سخن می گوید، و براين باوراست که ترسيم «شکل مار» ارجح است و مردم عاجز از درک انتزاعي «کلمه مار» مي­باشند. در کلمات او علاقه وافر به محبوبيت و توجه مردم، نياز شديد به جلب نظر آرای مردم موج مي­زند.
امام راحل جز خدا را نمي­‌د‌‌يد و هرگز نظر مخلوق را به خالق رجحان نداد و چون ناخدايي توانمند سکان انقلاب را در جنگ ناخواسته شرق و غرب عليه ايران به دست گرفت ، پس آنگاه که احساس تکليف کرد براي حفظ کيان اسلام و تماميت ايران از آبرو و نام خويش گذشت، جام زهر را سرکشيد و به صلحي تن داد که آغاز سازندگي درميهن اسلامي شد. پس از هشت سال جنگ در برابر تمام ابر قدرت­ها و اعراب، عادی‌سازی روابط و حضور در صحنه­‌های ديپلماتيک کاری بس دشوار بود ، و اين نياز به صبر و متانت ، تدبير و درايت داشت . سردار سازندگي در 8 سال رياست جمهوری فضايي اطمينان بخش و به دور از تنش را بازسازی کرد که در پايان 8 سال تمامي سران کشورهای اسلامي ، از جمله ملک عبدالله که حامي نخست صدام بود به تعظيم و تکريم انقلاب ايران گردن نهاد و کنفرانس سران در تهران همايش ثبات، امنيت و اقتدار ايران بود. اما انگشت اتهام غرب بر نقض حقوق بشروعدم وجود دموکراسي در ايران هنوز دوران جنگ سرد و يا آتش زير خاکستر را تداعي می‌کرد.      انتخاب  خاتمي دردوم خرداد 76 سناريوي آمريکا رابه هم مي­‌ريزد، و غرب را در برابر افکار عمومي جهان خلع سلاح مي کند. در حادثه 11 سپتامبرحضور خاتمي دررأس قوه مجريه اجازه فرصت­ طلبي به آمريکا نمي­‌دهد و فتنه، تجاوز و جنگ متوجه افغانستان و عراق مي­‌شود.
   ايران که مي­‌رفت با اعتمادسازی و حضور مثبت و فعال در صحنه­‌های بين­‌ا‌‌لمللي نقش اساسي و شايسته خويش را ايفا کند و تمامي اتهامات را از خود دور سازد، با انتخاب آقای احمدی‌‌نژاد وارد دوران تنش زايي و تعامل منفي با دنيا مي­‌شود. احمدي نژاد شيفته شهرت است و سودای قدرت درسردارد؛ اودرخيال برای خودرسالتي پيامبرگونه در قرن بيست و يکم تصور کرده است و هواداراني که او را معجزه هزاره سوم مي نامند !  شايد خود او نيز به واسطه طي پله­‌های ترقي به يکبار، و رسيدن از گمنامي به رياست­ جمهوری و قرار گرفتن در جايگاه سخنراني برای سران کشورهای جهان هاله نور را حس کرده و اين حجم استرس موجب توهم و احساس تحريکات ميکرو و ريز در سطح بدن است که او هاله نور را حس کرده است !
  دراين دوران ماجراجويي و سخنراني­‌های تند موجب شد تمامي تلاش 16 ساله پس از جنگ برای عادی‌سازی روابط و ديپلماسي فعال بر باد رود و تمام رشته­‌های هاشمي و خاتمي پنبه شود .
  امروز اگر احمدي نژاد سخن از صلح و دوستي ، محبت و برادری به ميان مي آورد ، باز در کلام او تندی و خشونت يافت مي شود و چون تيرهای زهر آلودی به سوی دیگران شليک مي شود که در انتهای آن پرچم سفيد صلح بسته اند ، و حکايت آن جنگاوري را مي ماند که پرچم سفيد برفراز سنگر افراشته و لحظه اي رگبار گلوله اش قطع نمي شود، و دنيا حق دارد سئوال کند که: دم خروس را ببينم يا قسم حضرت عباس را !  براي مثال ايران اسلامي اساساً با بمب اتم و هر سلاح کشتار جمعي ديگر مخالف است و هرگز به دنبال آن نبوده و نيست. آقاي احمدي نژاد در پاسخ خبرنگار آمريکايي آنقدر به حاشيه فرار مي کند گويي، ريگي به کفش داريم؛ و در نهايت بدون رعايت شأن رياست جمهوري به مجادله و بحث لفظي با خبرنگار مي‌­پردازد و خود را در جايگاه متهم مي­‌نشاند!! نمي­‌خواهم به اسائه ادب رئيس دانشگاه کلمبيا که خلاف رسم مهمان نوازی است بپردازم که دنيا عمل او را تقبيح خواهد کرد و در پاسخ او بايد سلام گفت و بر کلامش کراما عبور کرد که خداي تعالي فرمود: «واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً و اذا مروا با لغو مروا کراماً »؛ اما چه ضرورت دارد که رئيس­ جمهور ايران خود را در معرض دشنام و اهانت جاهلان قرار دهد، و چرا قبل از حضورپروتکل چگونگي و ترتيب سخنراني تنظیم نشد؟  احمدی نژاد با این کار اجازه داد به نماینده ملت بزرگ ایران اهانت شود.    
  جمعه 30 شهریور 1386  /  دکتر مهدی خزعلی

۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

جوک های دایناسور جنتی


میگن جنتی یه تورات امضا شده از حضرت موسی داره
جنتی خطاب به دانشمندان: انفجار بیگ بنگ برای شماها یه فرضیه است ولی برای من یه خاطره است
قانون پایستاری جنتی : جنتی نه به دنیا میاد و نه از بین میره فقط از نماز جمعه ای به نماز جمعه ی دیگه منتقل می شه
چون خدا آدم و حوا را آفرید آن دو را به بهشت فرستاد. آدم و حوا کمی در بهشت چرخیدند و همی از پی یافتن گندم و سیب برآمدند که پیرمردی سپید موی و سپید ریش و چروکیده بر آنان پدیدار گشت که در زیر سایه‌ای چرت میزد.آدم هراسان نزد پروردگار دوید و گفت: مگر نه اینکه من نخستین انسانی هستم که آفریدی؟ پس این موجود کهنسال کیست؟ خداوند ...لبخندی زد و گفت: آه او آیت الله جنتی ست من هم که آمدم او اینجا بود، از این رو نام اینجا را جنت نهادم
جنتی در آینده پس از نابودی کل جهان: "ای بابا، حالا کجا باید برم؟"
اگه فردا روزی ديدين خدا از عرش ملکوت اومده پايين،بدونين جنّتی مرده رفته اون بالا خدا رو رد صلاحيت کرده انداخته پايين.
خبر فوری خبر فوری
بعد از گشودن محفظه کتیبه کوروش ، نام و امضای جنتی به عنوان شاهد نگارش کتیبه در پایین آن مشاهده شد .
محققان توانستند با استفاده از یک سوپرکامپیوتر قوی سن جنتی را تا سیصدرقم محاسبه کنند. محاسبات فعلا به دلیل داغ شدن بیش از حد کامپیوتر متوقفشده است. این پروژه به سفارش مسئولین رکوردهای گینس شروع شده بود. مدیر پروژه که دچار افسردگی شدید شده اعلام کرده است که محاسبات متوقف خواهدشد و در آینده با پیشرفت تکنولوژی ادامه می ...یابد. این سوپرکامپیوتر قبلا عدد پی را تا تهش محاسبه کرده بود. جنتی تنها کسیه که تونسته کل دنیا رو با پای پیاده بگرده! البته اون موقع هنوز قاره ها به هم وصل بودن
خاطرات ناگفته جنتی: جنتی راز انقراض دایناسور ها را برای خبرگزاری فارسبازگو می کند
به مناسبت خبر سلامتی حضرت آیت الله جنتی امشب فیلم سینمایی " بازگشت گودزیلا " و فردا شب " گودزیلا علیه عزراییل " از حاج عزت تی وی پخشخواهد شد
من احمد جنتی هستم، آدم و حوا یه سیب خوردن اگه خدا بفهمه دهنمون سرویسه, آی لاو یو پی ام سی
دو چیز مرگ ندارد 1- کفش ملی 2- آیت الله جنت
شما یادتون نمیاد ! منم یادم نمیاد ولی یه روزی جنتی خلق شده
بچه که بودم فکر میکردم جنتی آخرای زندگیشه ....... بچه ست دیگه ! خره ....
عزرائیل دز تازه ترین اظهارات خود گفته که من مسئول گرفتن جان انسان ها هستم، نه دایناسورها!؟!!؟
و جنتي برهان خداوند است بر روي زمين تا ثابت شود نه عمر نوح دروغ بوده است و نه عمر امام زمان
احمد جنتی هستم، روی عزرائیل را هم کم کردم، آی‌ لاو یو پی‌‌ام سی
"مورد عجیب بنجامین باتن"
جنتی، تنها فردیست که قیمت شمع‌های کیک تولدش، خیلی بیشتر از قیمت کیک می‌شود.
جنتی و آفرینش انسان
جنتی در کشتی نوح
سیر تکامل بشر ....

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

ابراهیم نبوی: توی این مملکت چه خبره؟

میخائیل گارباچف آدم بزرگی بود، خیلی بزرگ، خیلی خیلی بزرگتر از آنکه فکرش را بکنید، البته وقتی پایش را می گذاشت به جهان آزاد خیلی بزرگ بود، اما در داخل شوروی آن روز خیلی آدم بزرگی نبود. یکی از کاریکاتوریست ها او را کشیده بود که در میان انبوه استقبال کنندگان جهانی، با قدی بلند تر از همه راه می رفت، و در کنارش تصویر دیگری از او بود که در کشور خودش بین معدودی از مردم، با اندازه ای کوچک از خیابان عبور می کرد. قصد تشبیه ندارم. گارباچف از نظر من آدم بزرگی بود، البته سالهاست که دیگر معلوم نیست کجاست و کسی از او خبر ندارد، از بین بردن کمونیسم هم کار مهمی بود. که البته کار گارباچف نبود، قبل از او لنین بنیانگذار و استالین آدم کش و خروشچف بی عرضه و برژنف خرس پیر این کار را کرده بودند، او فقط از جسد مرده کمونیسم روسی پرده برداری کرد و به مرحوم شوروی خبر داد که بابام جان! شما سالهاست مرحوم شدی ولی خودت خبر نداری. منظورم تفاوت داخل و خارج بود، بقول فرید ذکریا مفسر سی ان ان که عقل اش مثل خیلی از خبرنگاران آمریکایی دچار مشکل نیست و می تواند درست ببیند " اغراق در اهمیت احمدی نژاد بزرگترین اشتباه است" هنوز آقای احمدی نژاد از سفر آمریکا برنگشته و در حالی که آن همه دروغ بزرگ را به آن همه صندلی خالی تحویل داده، مسوولان مملکتی ایکی ثانیه نشان دادند که حرف های رئیس جمهور مصرف خارجی داشته و اینکه کسی فکر کند این حرفها جدی است، شوخی است. احمدی نژاد در نیویورک گفت "رقبای انتخاباتی من از من هم بیشتر آزادی دارند و هیچ کدام مشکلی ندارند." آقای محسنی اژه ای هم مشت محکمی به دهان او زد و امروز رسما اعلام کرد "سران فتنه" که همان رقبای انتخاباتی احمدی نژاد هستند، بزودی محاکمه می شوند. محمود احمدی نژاد در نیویورک اعلام کرد که هیچ کس بخاطر شرکت در تظاهرات و مخالفت با من زندانی نیست و همه این خبرها دروغ است. امروز آقای محسنی اژه ای رسما تپه های اطراف منزل احمدی نژاد را آبیاری کرد و اعلام کرد که نه تنها سران مشارکت و مجاهدین انقلاب که مخالفین احمدی نژاد هستند زندانی اند، بلکه "جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب" هم غیرقانونی اند. البته، آگاهان و کارشناسان و همسایه های نزدیک شان، خبر دادند که قرار است تمام رهبران مشارکت و مجاهدین انقلاب که خودشان نفری دو دور، بچه های شان نفری یک دور، و همسایه های شان بطور کلی زندان رفته اند، قرار است آزاد بشوند. چون ظاهرا اعضای سایر تشکل های غیرقانونی مثل نهضت آزادی و جنبش مسلمانان مبارز که هفته ای سه بار غیرقانونی بودن شان اعلام می شود، آزاد هستند و اگر یکی دو نفرشان زندانی باشند، اکثرا خدا را شکر، فعلا زندانی نیستند، احتمالا هم علت غیرقانونی شناخته شدن این تشکل ها این است که می خواهند رهبران تشکل های مذکور را آزاد کنند، روشان نمی شود، ترجیح می دهند که اول تشکل شان را غیرقانونی اعلام کنند، بعد ول شان کنند. مگر نه اینکه در مملکت ما اول باید کسی اعتراف کند جاسوس است، تا بعد آزادش کنند، یا باید اعتراف کند که قصد براندازی داشته تا با سلام و صلوات بفرستندش خانه، وگرنه شما اگر بگویی طرفدار جمهوری اسلامی هستی، می خواهی اشکالات حکومت را برطرف کنی تا عمرش زیاد بشود، فورا چهار سال می روی زندان. بیایید زاویه دیدمان را عوض کنیم، تا حالا اشتباه می کردیم و فکر می کردیم این احمدی نژاد و دارودسته اش، و آقای مصباح یزدی، و فرماندهان سپاه برای حفظ جمهوری اسلامی این کارها را می کنند. مخالفان جمهوری اسلامی و اسلام ناب محمدی هم معتقد بودند که " اسلام دین خشونت است"، "اسلام با علم مخالف است"، "جمهوری اسلامی بکلی با دانشگاه و علوم انسانی مخالف است"، "این حکومت عامل اسرائیل و آمریکا" ست. اصلا "این حکومت حکومت آخوندها و مراجع تقلید است"، " پارلمان در این مملکت کشک است". حالا معلوم شده که اصلا ما اشتباه می کردیم. چرا؟ بخاطر اینکه تازه فهمیدیم که این دشمنان جمهوری اسلامی نیستند که این حرف ها را می زنند، بلکه خود جمهوری اسلامی هم الحمدالله نظرش همین است. این همه مخالفان زور زدند که ثابت کنند "اسلام دین خشونت است" الآن آقای مصباح یزدی رسما و مداوما و مکررا اعلام کرده که نه تنها اسلام دین خشونت است، بلکه هر کس مسلمان مخالف خشونت است، بی دین است و اعدام باید گردد. این همه مخالفان زور زدند که ثابت کنند " اسلام با علم مخالف است" و آن بدبخت محمد تقی جعفری به برتراندراسل نامه فدایت شوم نوشت، آقایان هم هی مقالات آلکسیس کارل و گوستاو لوبون و فلاماریون و ماکس پلانک را تا دسته کردند توی پاچه ما، حالا خود رهبر حکومت رسما اعلام می کند که نه تنها اسلام با علوم انسانی مخالف است، بلکه وزیر مملکت هم می گوید خاک دانشگاه را به توبره می کشد و یک هیات هم تشکیل می شود که هر شیر ناپاک خورده ای که ادعا کند اسلام با علوم انسانی مخالف نیست، باید هفت بار در دادگاه محاکمه و به ده سال زندان و هفده سال و نیم تبعید محکوم شود.